پنجه ی زجر واشد ای عبّاس ...
- چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۵ ب.ظ
از سر اسب تا زمین خوردی
تا تو ای با وفا زمین خوردی،
خاطر دخترم مشوّش شد
چِقَدَر بی هوا زمین خوردی
ای برادر تو که یل جنگی
مانده ام پس چرا زمین خوردی
مثل ایّام رفتن مادر
مثل شیر خدا زمین خوردی
لشگری بود و لشگر من تو
تک یل کربلا زمین خوردی
چه کشیدی برادرم وقتی
روی این تیرها زمین خوردی
علمت روی خاک افتاده
ای علمدار ما زمین خوردی
پنجه ی زجر واشد ای عبّاس
از سر اسب تا زمین خوردی ...
شاعر: وحید محمدی
- ۹۳/۰۹/۰۵